واهه آرمن | شاعر نویسنده
کتاب ها
عکس ها
گفت و گو ها
تماس
بلاگ
Դեպի սկիզբ
Ճիչ
بال هایش را کنارم جا گذاشت و رفت
پس از عبور درناها
دفتر های ادبی افراز
باران بگیرد می رویم
دوست دارم گاهی شاعر نباشم
و شیطان فریاد زد خدا
Վիրավոր պատը
Գետը որ հոսում էր նկարչության կտավներում
Scream
کلید درم نور خورشید است
پاییزی کاملأ متفاوت
“شهد زردآلو و مثلث سیاه”
سطر اول را نمی نویسم
رؤیایی که به خاطرش می ارزد خوابید و بیدار نشد