پاییزی کاملأ متفاوت

هُوانس گریگوریان
ترجمۀ واهه آرمن

زیر آسمان شب

روی سبزه ها
خوابیده بودی در جنگل،
بیدار که شدی، دیگر
دیرت شده بود،
سبزه ها درون تو روییده بودند،
شاخه ها از درون تو عبور کرده بودند،
اما روی سینه ات، همان جا که قلب توست
گلی شکفته بود با رنگ های بسیار تند
و گلبرگ هایش، هر لحظه
رنگ عوض می کردند.

باد ملایم سبزه ها را تکان می داد، و من
احساس می کردم که سبزه ها
انگشت های من اند. خورشید
شاخه ها را نوازش می کرد، و من
احساس می کردم که شاخه ها
دست های من اند. پروانه ها
دور گل می چرخیدند
و از شادی
در پوست نمی گنجیدم …
لابد مرده ام،
_فکر می کردم، بدون اضطراب،_
لابد مدت هاست که من مرده ام.
اما اگر نمرده ام، بد نمی شد اگر
کمی هم این گونه زندگی می کردم…

+ + +

گمان می کنید زندگی کردن آسان است،
وقتی شهری که در آن زاده شده ای،
دیگر نیست، اما
تو به زندگی ادامه می دهی؟

گمان می کنید به یاد آوردن آسان است،
وقتی که چاره فقط فراموش کردن است،
وقتی شهری در کار نیست، اما
تو هنوز هم آن را به یاد می آوری؟

گمان می کنید خوابیدن آسان است،
وقتی گوش هایت پُر است از جیغ و
وقتی چشم هایت پُر است از اشک؟

وقتی تصاویر شاد را، دیگر
تنها در خواب می توان دید،
گمان می کنید
بیدار شدن از خواب آسان است؟…

+ + +

در میان درخت های شکفته
دختری با لباس چیت رنگارنگ می دود؛
دختری کوچک و پابرهنه.
و اگر با دقت نگاه کنی
به زودی معجزه ای روی خواهد داد،
خواهی دید که دختر ایستاده است و
درخت ها می دوند
با لباس های چیت رنگارنگ.

+ + +

پست شده در: ۱ تیر , ۱۳۹۲

نوشتن نظر